1394/02/15 در دنیای کنونی وقتی صحبت از طلاق به میان میآید، ذهنها به سوی دادگاه خانواده و فسخ ازدواج سوق پیدا میکند. این موضوع درحالی است که به گفته کارشناسان و صاحبنظران این حوزه، امروزه طلاق عاطفی به یکی از اساسیترین مشکلات بعضی از خانوادهها تبدیل شده است.
اگرچه طلاق از مهمترین آسیبهای اجتماعی است، اما آمار رسمی طلاق بهطورکامل میزان ناکامی همسران در زندگی زناشویی را نشان نمیدهد، زیرا در کنار آن آماری بزرگتری به طلاقهای عاطفی اختصاص دارد.
طلاق عاطفی یعنی خانوادههای خاموش و خانههای سرد که زن و مرد در کنارهم زندگی میکنند، اما تقاضای طلاق قانونی نمیکنند. در این نوع از طلاق شاهدیم که زوجها در بیگانگی دنیای یکدیگر گم شدهاند و برای هم حکم هم خانه یا هم صحبت را دارندکه به او عادت کردهاند. در چنین وضعی زن و شوهر یکدیگر را میبینند، اما صدای هم را نمیشنوند، چراکه دیوار سکوت میان آنها به وجود آمده و این موضوع به معنای نشنیده شدن و نادیده گرفتن یکدیگر است.
شاید برای ما هم پیش آمده باشد که به خانه یکی از دوستانمان برویم و با فضای سرد خانوادگی آنان مواجه شویم یا اینکه اعضای خانواده دستهجمعی به مهمانی و مراسم مختلف نمیروند و به ندرت با هم سر یک سفره غذا میخورند. درچنین خانوادههایی اعضا ارتباط چهره به چهره چندانی با هم ندارند. این موضوع نتیجه فرایندی است که براساس طلاق عاطفی میان والدین به وجود آمده و اکنون سبب سردی روابط حاکم بر خانواده شده است.
در چنین خانوادههایی ابراز عشق میان زوجها کمتر به چشم میخورد و طلاق عاطفی بهصورت تدریجی ایجاد شده است. درچنین شرایطی زوجها با هم زندگی میکنند، اما از درونیات یکدیگر خبر ندارند. در این نوع از طلاق زوجها بدون اینکه ازهم جدا شوند، عواطفشان را از یکدیگر دریغ میکنند.
در طلاق عاطفی علاقه و اعتمادی میان زن و شوهر مشاهده نمیشود. اگرچه آنها زیر یک سقف زندگی میکنند، با هم غذا میخورند، با هم مسافرت میروند و همیشه همراه هم هستند، اما نسبت به یکدیگر بیتفاوتند و سر هریک به امور زندگی خود گرم است.
باید به یاد داشته باشیم که عشق میان زن و مرد مانند نهالی است که اگر از آن مراقبت نشود، خشک میشود و دراگر چنین شود کانون خانواده به ورطه نابودی سوق پیدا میکند.